چند روزی نه تنها مطلب نگذاشتم، حتی به وبلاگ هم نتوانستم سر بزنم.( چون دسترسی به اینترنت نداشتم.)ولی مطمئنم که خیلی از صاحبخانه های این خانه، بارها بارها قدم رنجه فرموده اند ؛ قدم همگی به چشم و شرمنده. مشغول سفرهای استانی بودیم. البته نه از نوع ریاست جمهوری!، بلکه در راستای احداث شعب «بنیاد سفینه در استان یزد» که الحمد الله خیلی هم موفقیت آمیز بود. مسئولیت پذیری سید مسیحا در سفر خیلی جالب بود؛چه در ساک بستن که کلی ایده می داد برای جا شدن همه ی وسایل،چه توی راه آهن که می خواست ساک را بیاورد و در حد مدیر کاروان، پیگیر جا نماندن افراد،زمان و مکان سوار شدن بود! ...